بابای زهرا بابای زهرا مردخوبی است باید بگویم یک فرشته است در جبهه وقتی جنگ می کرد یک پای خود را داد از دست او سالها در جبهۀ جنگ فرماندهی بی باک بوده سجاده اش گلهای لاله مهرش همیشه خاک بود یک پای او در آسمانها &nbs...
دوست دارم اين عموي خوب را بازهم از کوچه مان رد می شود تو چشمش می درخشد آفتاب من سلامی می کنم او به شوق می دهد فوری سلامم را جواب متن شعر دوست دارم اين عموي خوب را بازهم از کوچه مان رد می شود تو چشمش می درخشد آفتاب من سلامی می کنم او به شوق می دهد فوری سلامم را جواب دوست دارم این عموی خوب را کوچه خوشبو از نفس هایش شده چهره ا ش شاد است گرچه سال هاست چرخهای صندلی پایش شده منبع : کتاب تا پل رنگین کان / سروده مریم هاشم پور ...
بابا و جبهه بابا به جبهه می رفت وقتی که بچه بودم هر شب به انتظارش مهمان کوچه بودم بابا و جبهه بابا به جبهه می رفت وقتی که بچه بودم هر شب به انتظارش مهمان کوچه بودم او بود و شوق رفتن من بودم ودلی تنگ در فکر من فقط او در فکر او فقط جنگ هر بار نامه هایش از عطر خاک پر بود از بوی تند باروت از رنگ و آتش و دود هر بار می نوشتم بابا تو کی می آیی او می نوشت : فردا با مژده ی رهایی من هم اگر نباشم همراه توست ایران باید برای میهن حتی گذشت از جانم بابا نیامد و باز این شعر نا تمام است ...
میدان جنگ امروز کوچه میدان جنگ است تنها صدایش تیرو تفنگ است ماشین بابا شد سنگر من شد همکلاسم سرباز دشمن او توی دستش یک آرپی جی ست من هم تفنگم یک چوب دستی ست زد یک گلوله او سمت ماشین زخمی شدم من خونین و رنگین یک لحظه جز نور چیزی ندیدم احساس کردم من یک شهیدم منبع : کتاب بابا تفنگ دارد / نویسنده :نوشین نوری ...